یاد سیزده بدرهای دسته جمعی بخیر
از کوچیک تا بزرگ همه بودن
اون موقع که از صبح زود با زیرانداز و بالش ، قابلمه بزرگ غذا ، جانماز و تخته نرد ، حتی منچ و ورق ، گاز پیک نیکی و کتری رویی ، یه دست لباس اضافی ، آفتابه ، بادبزن ، دمپایی پلاستیکی یا ابری و آهنگ بهار بازم بیا عشقو بیارش مارتیک و بلای اندی و ... می رفتیم اطراف تهران
مامانها غذا درست می کردن برنجشون رو دم می انداختن سالاد درست می کردن
باباهامون مسئول چایی ذغالی می شدن
تاب می بستیم
ما هم اون وسط ، وسطی بازی م یکردیم یا لب رودخونه می پلکیدیم
جک و جونور جمع می کردیم تو آتیش می ریختیم و فرار می کردیم
قایم موشک
بالا بلندی
...
عصر که می شد همه لباسمون بوی چوب و دود می گرفت
شکایت های بچه گونه
قهر و آشتی های 5 دقیقه ای
اصرار واسه اینکه نیم ساعت بیشتر بمونیم
و فردا که مدرسه باز می شد
تمام این سیزده روز رو با خاطرات و عیدی ها و لباس های تازمون واسه دوستامون تعریف می کردیم
توقعمون از زندگی پائین بود و شاد بودیم
ولی حالا یه جورایی این کارها رو بی کلاسی می دونیم
زشت می دونیم
با شلوار راحتی و دمپایی لاستیکی مشکل داریم
رومون نمیشه با قابلمه و گاز
7 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/01/13 - 15:30
رومون نمیشه با قابلمه و گاز پیک نیکی و بالش بریم تو دل زندگی
1392/01/13 - 15:32حتی واسه خودمون هم تو قیافه ایم
کاش سیزده بدر رو آتش بس زندگی مدرن اعلام کنیم
تصمیم بگیریم دوباره بوی دود و پیاز و بازی بگیریم
همه رو دور هم جمع کنیم
عکس بگیریم
بزاریم پیرترها خاطراتی رو که 30 بار برامون گفتن برای بار سی و یکم هم بگن و ...
...
و اینکه ارزش این دور هم بودنها رو بدونیم
شاید سیزده بدر سال دیگه افسوس امروز رو بخوریمممم
سیزده بدرتون خیلی مبارک
کاش سیزده بدر رو آتش بس زندگی مدرن اعلام کنیم...
1392/01/13 - 22:06